مقام امیرالمؤمنین علیه السلام
اما درباره امیرالمؤمنین علیه السلام که معلوم استسررشتهدار معارف حقه و صاحب لوای حمد و پیشقدم در مراحل توحید بودهاند، خداوند آن حضرت را در خانه خود و حرم خود در کعبه بدنیا آورد بعد از آنکه نور مقدس او را از آدم تا حضرت ابوطالب، در اصلاب نسلا بعد نسل حفظ فرمود.
نام مبارکش علی، کنیهاش ابوالحسن، پدرش حضرت ابو طالب فرزند عبدالمطلب بن هاشم بن عبد مناف بود، و ابو طالب برادر اعیانی حضرت عبدالله والد رسول الله بود، بنابراین آن حضرت ابن عم اعیانی رسول خدا بودهو نسبت او و حضرت رسول در جدشان حضرت عبدالمطلب مجتمع میگردد.
ابوطالب از بزرگان مکه و خدمتگزاران برسول خدا بود، و از آن حضرت بسیار حمایت میکرد، بطوریکه تا در قید حیات بود کسی از مشرکین قریش نتوانستبه آن حضرت آسیبی وارد کند، سه سال آن حضرت و سایر بنی هاشم را در شعبی که معروف به شعب ابوطالب است در مکه حفظ و حراست نمود، و بتمام معنی فدوی و حامی رسول الله بود، تا هنگامیکه از دنیا رختبربست، دست تجاوز و تجاسر مشرکین به رسول خدا باز شد و پیغمبر اکرم ناچار از هجرت به مدینه گردید.
حضرت ابوطالب از مؤمنین واقعی، و مسلمین حقیقی برسول خدا بود (18) و اشعاریکه در مدح آن حضرت سروده بسیار، و در کتب احادیث و تواریخ ثبت است، لکن بعللی که عمده آن حفظ و حراست از حضرت رسول الله بوده، ایمان خود را از قریش کتمان مینمود و حضرت رسول بسیار او را دوست داشتند و به او پدر خطاب میکردند.
نام مادرش فاطمه، دختر اسد بن هاشم بن عبد مناف است، و چون اسد برادر عبدالمطلب است لذا ابوطالب و فاطمه پسر عمو و دختر عمو بودهاند.
حضرت فاطمه بنت اسد مادر امیرالمؤمنین از زنان بزرگوار اسلام است، و اول زنیست که بعد از حضرت خدیجه ایمان آورد و بحضرت رسول بسیار محبت مینمود، حضرت او را مادر خطاب میکردند، و چون بمدینه هجرت نمودند بدون فاصله با پای برهنه حافیة بمدینه هجرت نمود.
فاطمه بنت اسد اولین زنی بود که به مکه هجرت کرد
ابن جوزی میگوید: و هی اول امراة هاجرت من مکة الی المدینة ماشیة حافیة و هی اول امراة بایعت رسول الله صلی الله علیه و آله بمکة بعد خدیجة (19)
ابن صباغ مالکی میگوید: فاطمه بنت اسد برسول خدا ایمان آورد و با حضرتش بمدینه هجرت نمود، چون در مدینه رحلت نمود پیغمبر اکرم او را در پیراهنخودشان کفن نمودند و دستور دادند که اسامة بن زید و ابو ایوب انصاری قبر او را حفر کنند.
چون حفر نموده بموضع لحد رسیدند، خود رسول الله در قبر پائین رفته و لحد او را با دست مبارک خود حفر کردند، و خاک لحد را با دستخود بیرون ریختند، چون از کار حفر فارغ شدند، خود در درون قبر به پشتخوابیدند، و گفتند:
الله الذی یحیی و یمیت و هو حی لا یموت اللهم اغفر لامی فاطمة بنت اسد و لقنها حجتها و وسع علیها مدخلها بحق نبیک محمد و الانبیاء الذین من قبلی فانک ارحم الراحمین (20)
خداست که زنده میکند و میمیراند و اوست که ابدا نمیمیرد.
بار پروردگار من، مادرم فاطمه بنت اسد را مورد مغفرت خود قرار داده، و حجت او را بزبان او القاء بفرما، و قبر را بر او وسیع گردان بحق فرستادهات و پیامبرت محمد و پیامبرانی که قبل از من آمدهاند، تو ارحم الراحمین هستی.
اصحاب به حضرت عرضه داشتند (21) یا رسول الله ما دیدیم تو را که در این عمل با فاطمه کاری کردی که با هیچکس قبل از او ننموده بودی، پیراهن خود را کفن او نمودی، و لحد او را خود کندی، و در قبر او خوابیدی، و دعا برای او نمودی.
حضرت فرمودند من پیراهن خود را باو پوشانیدم تا خدا از لباسهای بهشتی در بر او کند، و در قبر او خوابیدم تا فشار قبر بر او آسان گردد، فاطمه در رعایت امر من و مراقبت و حمایت من بهترین خلق بود بعد از ابوطالب سلام الله علیهما (22)
سبط ابن جوزی گوید که: وفات فاطمه بنت اسد در سنه چهارم از هجرت بوده است. (23)
از ابو طالب و فاطمه بنت اسد چهار پسر بوجود آمد که بترتیب طالب و عقیل و جعفر و علی نام داشتند، و سن هر یک با دیگری بترتیب ده سال فاصله داشت و یکدختر بنام فاخته که لقبش ام هانی بوده است (24)
جای تردید نیست که علی علیه السلام در جوف کعبه خانه خدا متولد شد حمیری سید اسمعیل بن محمد میگوید:
ولدته فی حرم الاله و امنه و البیتحیث فنائه و المسجد
بیضاء طاهرة الثیاب کریمة طابت و طاب ولیدها و المولد
فی لیلة غابت نحوس نجومها و بدت مع القمر المنیر الاسعد
ما لف فی خرق القوابل مثله الا ابن آمنة النبی محمد (25)
فاطمه بنت اسد علی را زائید در حرم خدا و محل امن و امان الهی، در بیت الله که ساحتحرم و مسجد الحرام است.
فاطمه زنی پارسا و روشندل و پاکدامن و بزرگوار-پاک و پاکیزه بود هم خودش و هم فرزند مولودش و هم محل تولد مولودش.
در شبی این مولود مبارک را زائید که ستارگان نحسش همه غائب شده بودند و فاطمه با آن ماه منیر تابناک سعد و سعادت بدرخشید.
هیچگاه چشم و روزگار ندیده که مانند این مولود مسعود را دست قابلهها در پارچهای بپیچند، مگر پسر آمنه: پیامبر اکرم محمد را.
و نیز در این باره عبد الباقی عمر میگوید:
انت العلی الذی فوق العلی رفعا ببطن مکة وسط البیت اذوضعا (26)
تو همان علی بلند مقامی هستی، که در بطن مکه در وسط بیتخدا که بزمین نهاده شدی، از فراز رفعت و بلندی هم گذشتی و بر فوق علو و رفعت ترفیع یافتی.
حاکم نیشابوری گوید: لم یولد فی جوف الکعبة قبل علی و لا بعده مولود سواه اکراما له و اجلا لا لمحله در جوف خانه کعبه هیچ مولودی غیر از علی متولد نشد، نه قبل از علی و نه بعد از علی، و این بجهت اکرام و عنایتی است که خداباو داشته و بعلت جلال و عظمتی است که در مقام او مرعی داشته است
و نیز ابن صباغ مالکی گوید: ولد علی علیه السلام بمکة المشرفة بداخل البیت الحرام فی یوم الجمعة الثالث عشر من شهر الله الاصم، رجب الفرد سنة ثلاثین من عام الفیل، قبل الهجرة بثلاث و عشرین سنة، و قیل بخمس و عشرین، و قبل البعثباثنتی عشرة سنة، و قیل بعشر سنین، و لم یولد فی البیت الحرام، قبله احد سواه، و هی فضیلة خصه الله تعالی بها اجلالا له و اعلائا لمرتبته و اظهارا لتکرمته، و کان علی هاشمیا من هاشمیین و اول من ولده هاشم مرتین (27)
علی علیه السلام در جوف خانه خدا، و داخل بیت الله الحرام در مکه مکرمه متولد شد، در روز جمعه سیزدهم ماه رجب سی سال قبل از عام الفیل، و قبل از بعثت رسول خدا به ده سال، و قبل از هجرت رسول خدا به بیست و سه سال.
متولد نشده است کسی قبل از علی در خانه خدا، و این فضیلتی که خداوند آن حضرت را بدو اختصاص داده استبجهة جلال و عظمت مرتبه و بلندی و رفعت مقام، و نشان دادن شان و قدر آنحضرت است و علی اولین هاشمی است که از دو هاشمی متولد شده است(28) چون مادر او پدر او هر دو هاشمی بوده و قبل از او و برادرانش چنین هاشمی پا بعرصه وجود نگذاشت (29)
کیفیت ولادت امیرالمؤمنین در کعبه
اما در کیفیت ولادتش وارد است که چون درد زائیدن، مادرش فاطمه را گرفت، فاطمه بخانه خدا پناه آورده، با ابتهال پردههای خانه را گرفت، و تقاضای سهولت زائیدن نمود، و نظری به آسمان افکند و گفت:ای پروردگار من، من بتو ایمان آوردهام!و بهر پیغمبری را که فرستادهای!و بهر کتابی که نازل فرمودهای!و تصدیق نمودهام بفرمایشات ابراهیم خلیل که این خانه را بنا کرده است!
بارالها بحق این خانه، و بحق بنا کننده این خانه، و بحق این فرزندی که در شکم دارم و مونس من است، و با من سخن میگوید، و یقین دارم که از آیات عظمت و جلال توست، اینکه آسان کنی بر من ولادت مرا.
عباس بن عبدالمطلب و یزید بن قعنب که شاهد قضیه بودند میگویند: دیدیم که دیوار خانه (در موضح مستجار) شکافته شد و فاطمه از آن داخل بیتشد، و از دیده نهان گردیده و شکاف خانه بهم آمد، و هر چه ما خواستیم در خانه را بگشائیم و از حال فاطمه اطلاع حاصل کنیم میسر نشد، دانستیم که این یکی از آیات و اسرار خداست.
این قضیه در مکه انتشار پیدا کرد، و زنها با یکدیگر از این خبر گفتگو میکردند تا پس از سه روز همان نقطه از دیوار شکافته شد و فاطمه بنت اسد فرزند خود علی را بر روی دست گرفته بخود میبالید و فخر مینمود، و میگفت: کیست مانند من که چنین پسری در داخل کعبه بزاید (30) .
و اما آنچه ابن صباغ مالکی از کتاب مناقب لابی العالی الفقیه المالکی نقل میکند، آنستکه: از حضرت علی بن الحسین نقل است روزی در خدمت پدرم حسین بن علی نشسته بودیم، و جماعتی از زنان در آنجا مجتمع بودند یکی از آنها بسوی ما روی آورد، من به او گفتم خدا تو را رحمت کند!که هستی؟گفت من زبدة دختر عجلان از بنی ساعده هستم.
گفتم: آیا مطلبی داری؟و میخواهی ما را از آن اطلاع دهی؟
گفت: آری سوگند بخدا، ام عمارة دختر عبادة بن فضلة بن مالک بن عجلان ساعدی مرا خبر داد که روزی در میان زنان عرب بودیم که ابوطالب با حال اندوه و حزن بسوی ما آمد، من باو گفتم: چرا اینطور پریشانی؟
گفت: چون فاطمه بنت اسد در شدت درد زاییدن گرفتار است.
پس ابوطالب دست فاطمه را گرفته و بکعبه آورد و او را در داخل کعبه جای داد و گفت همین جا بنام خدا بنشین!ناگهان یکمرتبه او را درد سختی گرفت و طفل نظیف و پاکی را که پاکیزهتر از او ندیده بودیم متولد شد او را ابوطالب علی نام گذارده و درباره او شعری سرود:
سمیته بعلی کی یدوم له عز العلو و عز الفخر ادومه
من او را علی نامیدم برای آنکه عزت بلندی مقام و عزت فخر بطور مداوم و جاودان برای او باشد.
و در اینحال پیغمبر صلی الله علیه و آله آمدند و از کعبه علی و مادرش فاطمه را بخانه مادرش بردند.
حضرت سجاد میفرماید: سوگند بخدا که من هیچگاه چیز خوبی را نشنیده بودم مگر آنکه این خبر از بهترین و خوبترین آنها بود(31)
شیخ سلیمان قندوزی از کتاب «مودة القربی» از عباس بن عبدالمطلب روایت کرده است که، فاطمه بنت اسد میل داشت اسم این فرزند را اسد بنام پدر خودش بگذارد، و حضرت ابوطالب بدین اسم راضی نبود و بفاطمه گفت: بیا با هم در شب تاریکی از کوه ابوقیس بالا رویم و خداوند آفریننده جهان را بخوانیم، شاید خودش ما را از اسم این فرزند آگاهی دهد.
چون شب فرا رسید هر دو از منزل خارج شده و از کوه ابوقیس بالا رفتند و هر دو خدا را خواندند و ابوطالب این ابیات را انشاء کرد:
یا رب یا ذا الغسق الدجی و الفلق المبتلج المضی
بین لنا عن امرک المقضی بما نسمی ذلک الصبی
ای پروردگار من!ای صاحب این شب تار!وای صاحب صبح روشن!از امر خود که در قضای تو گذشته است ما را واقف گردان که نام این پسر را چه بگذاریم؟
در این حال صدای خش خشی بالای سر آنها در آسمان پیدا شد، ابوطالب سر خود را بلند کرد، دید لوحی سبزفام است مثل زبرجد، و در او چهار سطر نوشته، با دو دست او را گرفته و او را محکم بسینه خود چسبانید در روی آن نوشته بود:
خصصتما بالولد الزکی و الطاهر المنتجب الرضی
و اسمه من قاهر علی علی اشتق من العلی
من شما دو نفر را اختصاص دادم بیک فرزند پاکیزه و طاهر و اختیار شده و پسندیده و اسم او را از مقام رفیع و با عظمت علی گذاردم، که مشتق از اسم خودم علی است، ابوطالب بسیار مسرور شد و سجده نمود و ده شتر عقیقه کرد، و این لوح را در خانه کعبه آویزان نمود، و بنی هاشم باو فخر مینمودند تا در زمان هشام بن عبدالملک که حجاج با ابن زبیر نبرد کرد غائب شد. (32)
پینوشتها:
1 - سوره جن: 72 - آیه 26 - 28
2 - سوره کهف: 18 - آیه 110
3 - سوره حجر: 15 - آیه 40
4 - سوره ص: 38 - آیه 83
5 - سوره صافات: 37 - آیه 160
6 - سوره رعد: 13 - آیه 13
7 - سوره اسراء: 17 آیه 44
8 - سوره صافات: 37 - آیه 128
9 - سوره نمل، 27 - آیه 87
10 - سوره زمر: 39 - آیه 68
11 - سوره قصص: 28 - آیه 88
12 - سوره الرحمن: 55 - آیه 27
13 - سوره صافات: 37 - آیه 40
14 - سوره یوسف: 12 - آیه 25
15 - در اینجا این سئوال پیش میآید که چطور در اینجا مراد از اتضاء ارتضای مطلق است ولی در آیه مبارکه 28 از سوره انبیاء: «و لا یشفعون الا لمن ارتضی»، مراد از ارتضاء ارتضای در دین و عقیده است، جواب آنستکه چون شفاعت راجع باهل معصیت است، آنهم معاصی کبیره، بدلیل آیه 32 از سوره و النجم: «لیجزی الذین اسآءوا بما عملوا و یجزی الذین احسنوا بالحسنی، الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش الا اللمم»، افرادی را که فقط از گناه کبیره اجتناب کنند آنها را محسن شمرده است، و پیغمبر فرموده استشفاعتبرای محسنین نیست: شفاعتی لاهل الکبائر من امتی فاما المحسنون فما علیهم من سبیل، و در سوره نساء آیه 30 وارد است که: «ان تجتنبوا کبائر ما تنهون عنه نکفر عنکم سیئاتکم»، بنابراین نفس اجتناب از کبائر خود بخود مکفر سیئآت و معاصی صغیره است، روی این زمینه مراد از ارتضاء در آیه شفاعتبمناسبتحکم و موضوع حتما باید ارتضاء در دین و عقیده باشد نه ارتضاء در سر و ذات و عمل، زیرا کسیکه ذاتش و سرش مورد ارتضاء واقع شود، دیگر درباره او شفاعت معنی ندارد و مؤید این معنی روایاتیست که از حضرت امام رضا علیه السلام وارد شده است و در آنها ارتضاء در آیه شفاعت را بارتضاء در دین تفسیر نمودهاند (جلد اول از تفسیر المیزان ص 171 ببعد و جلد هفتم در سوره انبیاء در آیه 28 روایاتیست که بر مقصود دلالت دارد) آن آیه ارتضاء در مورد علم غیب بمناسبتحکم و موضوع، باطلاق خود باقی است. در مورد شفاعتباز بمناسبتحکم و موضوع فقط اطلاق در مورد دین و عقیده خواهد داشت.
16 - سوره جن: 72 - آیه 27 - 28
17 - سوره مریم: 19 آیه 64
18 - رجوع شود بکتاب مؤمن قریش تالیف خنیزی و کتاب الحجة علی الذاهب الی تکفیر ابیطالب تالیف فخار بن سعد بن فخار موسوی حائری و او از ابن ادریس حلی روایت میکند و محقق حلی از او روایت مینماید و نیز رجوع شود بکتاب «ابوطالب حامی الرسول و ناصره» تالیف علامه نجم الدین شریف عسکری
19 - ذیل صفحه 13 از «فصول المهمه» ابن صباغ، و «تذکره سبط» ابن جوزی ص 6
20 - «فصول المهمه» ص 13
21 - ابن اثیر ذیل کلام ابن صباغ را در ج 5 ص 517 از اسد الغابة نقل میکند
22 - تا اینجا کلام ابن صباغ بود
23 - «تذکرة الخواص» ص 6
24 - «فصول المهمه» ابن صباغ نقلا عن ضیاء الدین ابوالمؤید موفق بن احمد خوارزمی در کتاب «مناقب» خود
25 - دیوان حمیری ص 155. مؤلف دیوان میگوید تخریج این ابیات از «اعیان الشیعه» ج 12 ص 240 و «مناقب» ج 2 ص 175 و «دلائل الصدق» ج 2 ص 328 است
26 - تعلیقه اشعار حمیری در دیوان حمیری ص 155
27 - فصول المهمه ص 12 و نیز ابن اثیر در «اسد الغابة» ج 4 ص 16 گفته است که و هو اول هاشمی ولد بین هاشمیین
28 - علی امیرالمؤمنین علیه السلام اول هاشمی متولد از هاشمین نیستند چون برادر بزرگترشان دارای این صفتبود لذا در ترجمه اصلاح شده است.
29 - در کتاب الغدیر ج 6 از ص 21 تا ص 38 روایات وارده در ولادت حضرت را در جوف کعبه با مدارک آنها و نام علمائی را از اهل تسنن که آنها را در کتب خود ضبط نمودهاند و شعرائی که در این باره قصائدی سرودهاند با شعر آنان ذکر نموده است.
30 - «غایة المرام» ص 13 از کتاب «امالی» شیخ طوسی
31 - «فصول المهمه» ص 12 و «غایة المرام» ص 13 از طریق عامه از کتاب «مناقب» ابن مغازلی شافعی نقل کرده است.
32 - «ینابیع المودة» ص